فندق مامانی وشیطونی هاش
سلام گل پسر مامانی چند روزی که نتونستم به وبت سر بزنم اخه سر خیلی شلوغ بود مادرجونی با داییی دوقلو باباجونی از تهران امده بودن دایی خیلی باهت بازی میکردن دایی سعید برات لباسی خیلی خوشکل خریده بود که اندازتم بود الان یه هفته هست که رفتن دایی محمد که رفت قوچان سربازی وبازهم دلتنگی شروع شدخلاصه وقتی اینجا بودن خیلی خوش گذشت باهم زعفرون پاک میکردی البته من خیلی نمیتونستم کمکشون اخه شما انقدرشیطون نق نق شدی که اصن نمیذاری کاری بکنم
انقدر بلا شدی تا میزارمت زمین شروع به غلت زدن سینه خیزکردن میکنی هر چیزی روزمین باشه میکنی تو دهنت
دوهفته هست که بهت غذا دادن شروع کردم حریربادام خیلی دوست داری ولی سوپ زیاد خوشت نمیاد بخوری
هفته قبل هم من مریض شدم هم شما سرما خوردی الهی مامانی فدا بشه خیلی لاغر شدی صدات خیلی گرفته یه عالمه ناراحت شدم بابای بردیم دکتر یه کمم جوشنده بهت دادم شدی خدارو شکر زود خوب شدی
روز همایش حضرت علی اصغر دقیقا 6ماه شدیم باهم دیگه رفتیم همایش خیلی خوب بود .
بابای جونی کارای خونمون داره تموم میکنه ایشالا از عید به بعد کارای داخلیشو انجام میده
راستی یه خبر خیلی خوشم تو این هفته شنیدم که خیلی هممون خوشحال شدیم عمه هما بالاخر بعد این همه رفتن به دکتر حامله شد بعد 14 سال ایشالا به حق حضرت علی اصغر بچه اشو خدا نگه داره سالم به دنیا بیاد
مامانی قربون چشمای قشنگت بشه که انقدر شیرین کاری میکنی که من بابای خیلی ذوق میکنیم مثلا اینکه چندروز میگی ماما بابا من انقدرکیف میکنم که نگو فقط دوست داری باهت بازی کنیم اصلا نمیذاری من کاری انجام بدم ولی با این حالا خدارو خیلی شکر میکنم که یه فرشته نازی مث تو به من داد
عزیز دلم من بابای خیلی دوست دارمممممممممممممممممممممممممممممم
عاشقتم فندقم یه عالمه بووووووووووووووووس
چندتا عکسم از گل پسر مامانی وشیطونی هاش
این اولین باری که به پسرم غذا دادم
عرشیا جونی در روز همایش حضرت علی اصغر
فندق مامانی با تیپ جدید